با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+امشب به قدر مجموع شبهاي گذشته،از تو طاقت و تحمل مي طلبم!
ديشب که تو از هوش رفتي،با خودم مي گفتم که کاش من در همان کربلا جان مي سپردم و بار سنگين اين روايت را بر دوش نمي کشيدم!
کاش تو به هنگامه خروج کاروان از مدينه،بيمار و زمينگير نميشدي،کاش خود در کربلا حضور پيدا مي گردي و من شاهد پنهاني سوختن تو نمي شدم...
کاش من به چشم نمي ديدم که آن گيسوان چون شبق،در طول چند روز،به سپيدي مطلق مي نشيند.
نه ، ليلا ! يقين داشته باش که اگر خدا را هم پيش چشمم بياوري ، اين بخش ماجرا را از من نمي شنوي . همين قدر بگويم که اگر خون فرزندت چشمهاي مرا نپوشانده بود ، من اسبي نبودم که سوارم را به ميانه ي سپاه دشمن ببرم. آخر چه توقعي است از کسي که چراغ چشمهايش خاموش شده؟! - بهدونه
+و خم شد و من گمان کردم به يافتن گوهري.
و خم شد و من گمان کردم به بوييدن گلي.
و خم شد و من با خودم گفتم به بوسيدن طفل نوزادي.
و خم شد و من به چشم خودم ديدم که لب بر لب علي گذاشت و شروع کرد به مکيدن لبها و دندانهاي او و ديدم که شانه هاي او چون ستونها استوار جهان تکان مي خورد و مي رود که زلزله هاي آفرينش را در هم بريزد.
و با گوشهاي خودم از ميان گريه هايش شنيدم که:
پدر از سر جنازه پسر برخاست ، اما چه برخاستني ! انگار کوه اندوه را بر دوش مي کشيد. و انگار هنوز باور نکرده بود آنچه را که به واقع رخ داده بود. چرا که مبهوت و متحير با خود مويه مي کرد: - بهدونه
+گفته اي وجودت براي اهل زمين سبب امان و آرامش است...مانند ستارگان که موجب امان اهل آسمانند!
يقين دارم که اگر نبودي،ما هر ساله در غم اربابمان حسين جان ميداديم آقا...هر ساله...
+تو اگر بودي و ميشنيدي صداي ناله هاي او را در پاي جنازهء پسر،ميفهميدي که اين رضا شدن به رضاي خداوند،چه کار مشکلي است:-واي فرزندم!واي پسرم!واي نور چشمم!واي علي اکبرم!واي پارهءجگرم!واي همهء دلم!واي تمام هستي ام!
امام،با دستهاي لرزانش،خون را از سر و صورت و لب و دندان علي مي سترد و با او نجوا مي کرد: - تو!تو پسرم!رفتي و از غمهاي دنيا رها شدي و پدرت را تنها و بي ياور گذاشتي. - بهدونه
...و با گوشهاي خودم از ميان گريه هايش شنيدم که: - دنيا پس از تو نباشد،بعد از تو خاک بر سر دنيا. - بهدونه
- و چه زود است پيوستن من به تو پسرم،پارهء جگرم، عزيز دلم... - بهدونه