پيام
غزل صداقت
91/9/5
بهدونه
پدر از سر جنازه پسر برخاست ، اما چه برخاستني ! انگار کوه اندوه را بر دوش مي کشيد. و انگار هنوز باور نکرده بود آنچه را که به واقع رخ داده بود. چرا که مبهوت و متحير با خود مويه مي کرد:
بهدونه
ادامه در وبلاگ