بهدونه
|
میزبان در بند مهمانست چایت را بخور نام این شبها زمستان است چایت را بخور
جان بخواه از من عزیزم چایی و نسکافه چیست جان سپردن کار یک آن است چایت را بخور
بر خلاف دین من در مذهب چشمان تو کشتن ما نصف ایمان است چایت را بخور
بزم ما گرم است و پر شور و شرر بیرون ولی صحبت سرما و دندان است چایت را بخور
چند سالی پیش از این ها چند بار اخبار گفت چند سالی برف و بوران است چایت را بخور
بگذریم از قصهی سرما که در این سالها چار فصلش برگ ریزان است چایت را بخور
بشنو این شیون که از حلقوم شب برخاسته شاعری در حال طغیان است چایت را بخور
بی خیالِ این زمستان، گل بگو و گل بخند درد ما را خنده درمانست چایت را بخور
[ چهارشنبه 90/10/14 ] [ 9:34 صبح ] [ behdooneh ]
[ نظرات () ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : PIcHaK.NeT ] |