بهدونه
|
سال نو می آید و من پیش بینی می کنم مشکلات امسال از مردم گریزان می شود حل شده چون هرچه مشکل بوده در ایران زمین همت ما صرف مشکل های توران می شود چون سراسر، جای جای کشور آبادان شده عزممان معطوف کشورهای ویران می شود ما برای حل مشکل در جهان آماده ایم هر خری یکسال با ما باشد انسان می شود! از جهان با ما رکود اقتصادی می رود وضع بازار جهان با ما به سامان می شود پیش بینی می کنم علم مدیریت دگر بی گمان در کار ما امسال حیران می شود گوی سبقت در رفاه از اهل عالم می بریم الغرض دیگر بهشت عالم «ایران» می شود پیش بینی می کنم یارانه ها را می دهند پول، مثل کاه در کشور فراوان می شود هر چه نرخ برق و گاز و قیمت بنزین و نفت بیشتر بالا رود، اجناس ارزان می شود پیش بینی می کنم امسال هم مانند قبل نفت، خرج مردم مظلوم «لبنان» می شود «چین» به ایران می فرستد هرچه بُنجُل ساخته «روسیه» هر روز از حرفش پشیمان می شود قصد قطع رابطه با «انگلستان» می کنیم بعد از این اقدام ما ایران گلستان می شود جز اروپا و جهانِ غرب و شرق آسیا باقی عالم تماماً اهل ایمان می شود از «کومور» تا کشور عظمای «بورکینافاسو» سوی کشورهای عالم رفتن آسان می شود پیش بینی می کنم در سال نو هر کشوری دشمنی با ما کند وضعش پریشان می شود پیش بینی می کنم معتاد و بنگی هرچه هست ترک خواهد کرد و جان می گیرد و خان می شود پیش بینی می کنم تعداد دانشجویمان توی دانشگاه بیش از توی زندان می شود هرچه دانشجو و استاد است توبه می کند یکصدا حرف تمامی "بعله قربان" می شود دلنوازان، نازنازان، پولداران، می روند دور دور ِ خنده های بینوایان می شود پیش بینی می کنم این پیش بینی های من جان تو سال دگر "تا حد امکان" می شود. [ یکشنبه 90/11/9 ] [ 9:46 صبح ] [ behdooneh ]
[ نظرات () ]
میزبان در بند مهمانست چایت را بخور نام این شبها زمستان است چایت را بخور
جان بخواه از من عزیزم چایی و نسکافه چیست جان سپردن کار یک آن است چایت را بخور
بر خلاف دین من در مذهب چشمان تو کشتن ما نصف ایمان است چایت را بخور
بزم ما گرم است و پر شور و شرر بیرون ولی صحبت سرما و دندان است چایت را بخور
چند سالی پیش از این ها چند بار اخبار گفت چند سالی برف و بوران است چایت را بخور
بگذریم از قصهی سرما که در این سالها چار فصلش برگ ریزان است چایت را بخور
بشنو این شیون که از حلقوم شب برخاسته شاعری در حال طغیان است چایت را بخور
بی خیالِ این زمستان، گل بگو و گل بخند درد ما را خنده درمانست چایت را بخور
[ چهارشنبه 90/10/14 ] [ 9:34 صبح ] [ behdooneh ]
[ نظرات () ]
گردی نیشت... دودی نیشت... مینشینم لب ژو من دماغم شقدرمیخارد ژیرلب میگویم... دمپایی من پش کو؟ پاشبانی ژ شر کوچه ء پائینی ها نفله ای رابا خودش دارد می آرد وای!انگارکه او داش حشن اشت دشتبندی دارد او در دشت چیژهایی هشت که من میدانم... مشلا میدانم که حشن.داد من را هم لو ومن خشته ژ بش بی حالم میروم بالا تر..تا دم در من پر اژ فریادم...آه داد خواهم ژد:ای ژن!ژن! باژکن این در را چندشاعت دیگر من به همراه حشن وبه همراه پلیش میرویم شوی شتاد آخ شرکار بایشت.. کت من باژ افتاد... [ چهارشنبه 90/9/23 ] [ 3:59 عصر ] [ behdooneh ]
[ نظرات () ]
پدر فلسفه اردیسم "ارد بزرگ" جمله بسیار عبرت آموزی دارد او می گوید : (از مردم غمگین نمی توان امید بهروزی و پیشرفت کشور را داشت .) و در جای دیگر می گوید : (آنکه شادی را پاک می کند ، روان آدمیان را به بند کشیده است . ) [ چهارشنبه 90/9/23 ] [ 10:40 صبح ] [ behdooneh ]
[ نظرات () ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : PIcHaK.NeT ] |