سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به‌دونه
قالب وبلاگ

می ترسم

از دست این آینه

دق کنم

با پررویی

رو در رویم می ایستد و

-بی رودربایستی-

چین های صورتم را

به رخم می کشد

انگار نه انگار

که خودش

از سنگ تراشیده شده است

آینه

[ پنج شنبه 93/10/18 ] [ 10:51 صبح ] [ behdooneh ] [ نظرات () ]

شب یلدا قدم آهسته بردار

کمی هم احترذام ما نگهدار

تو میبینی ربابم غصه دار است

بنی هاشم هنوز داغ دار است

صدای العطش در گوش مانده

بدنها بی کفن هر گوشه مانده

شب یلدا تو هم چله نشین باش

سیه پوش غم سالار دین باش...


.

.

نمیخوام شعار بدم یا نصیحت بکنم!خودتون ک منو میشناسید،کوچولو تر از این حرفام...

اما یه چیزی بگم!این شبه یلدایی یکم مراعات کنیم...شب یلدا مثه شب قدر یا روز عرفه یا تاسوعا و عاشورا نیس که بگیم یه شبه!حیفه!دیگه معلوم نیس سال دیگه زنده باشیم...دور هم جمع شیم...!نه

به یه ثانیه نمی ارزه که بخوایم تمام این یک ماه که واسه حسینمون اشک ریختیم و پاک شدیم خرابش کنیم..

جشن و شادی و بزن و و بکوب رو این شبه یلدایی بیخیال شید!!

التماس دعا...یا حق..یلدا

 

 

.....یادمون نره!



[ چهارشنبه 91/9/29 ] [ 8:43 عصر ] [ behdooneh ] [ نظرات () ]

و چشمانت رازِ آتش است.

و عشقت پیروزیِ آدمی‌ست
هنگامی که به جنگِ تقدیر می‌شتابد.
و آغوشت...
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریزِ از شهر...
که با هزار انگشت
به وقاحت
پاکیِ آسمان را متهم می‌کند.

توفان‌ها
در رقصِ عظیمِ تو
به شکوهمندی
نی‌لبکی می‌نوازند،
و ترانه‌ی رگ‌هایت
آفتابِ همیشه را طالع می‌کند.

بگذار چنان از خواب برآیم
که کوچه‌های شهر
حضورِ مرا دریابند.
دستانت آشتی است
و دوستانی که یاری می‌دهند
تا دشمنی
از یاد
برده شود.

دو پرنده‌ی بی‌طاقت در سینه‌ات آواز می‌خوانند.
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب‌ها را گواراتر کند؟
تا در آیینه پدیدار آیی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه‌ها و دریاها را گریستم
ای پری‌وارِ در قالبِ آدمی
که پیکرت جز در خُلواره‌ی ناراستی نمی‌سوزد!
حضورت بهشتی‌ست...
پاییز
که گریزِ از جهنم را توجیه می‌کند،
دریایی که مرا در خود غرق می‌کند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم.

و سپیده‌دم با دست‌هایت بیدار می‌شود...



[ پنج شنبه 91/8/18 ] [ 8:49 صبح ] [ behdooneh ] [ نظرات () ]

همچو باران

مهربان و بخشنده ای

 

گل یا علف

چه فرق !

باران بارد بدون تبعیض

 

باران من

اکنون که خشکیده ام

از کشاکش ایام

چرا نمی باری بر من؟!

و نمیشویی تنم

از رنجش ایام

باران

و شیرین نمی کنی بر خاطرم

زندگی را !


[ دوشنبه 90/10/19 ] [ 3:29 عصر ] [ behdooneh ] [ نظرات () ]

نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را

که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را

ملائک با نگاه یاس بر ما سجده می کردند

ملائک راست میگفتند اما ساختی ما را

که باور میکند با اینکه از آغاز می دیدی

که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما را

به ظاهر ماهیانی ناگزیر از تنگ تقدیریم

تو خود بازیچه ی اهل تماشا ساختی ما را

به جای شکر گاهی صخره ها در گریه می گویند

چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را ؟

دل آزردگانت را به دام آتش افکندی

به خاکستر نشاندی سوختی تا ساختی ما را!یک فرد سیه روز....


[ چهارشنبه 90/10/14 ] [ 10:17 صبح ] [ behdooneh ] [ نظرات () ]

به بزرگی ات سوگند اگر مرا از در خانه ات برانی جای دیگری نخواهم رفت و دست از التماس به تو بر نخواهم داشت!زیرا تو آن کمال کاملی که هرچه بخواهد میکند.تو هرکه رابخواهی عذاب میکنی و هرکه را مایل باشیمشمول لطف خویش قرار میدهی!هیچ کس شایستهء چون و چرا کردن باتو نیست و تو شایستهء خدایی هستی.خداوندا: اینجا خاستگاه فقر و ذلت انسانی است که به درگاه تو روی آورده...در جستجوی لطف توست و با نعمت هایت انس گرفته است و تو آن خدایی که لباس بخششت بر تن گنهکاران تنگ نیست و رحمتت به واسطهء رحم بر من کم نخواهد شد.اطمینان خاترم به کرامت توست.خخداوندا: آیا بر خلاف خوش بینی ای که به تو دارم با من رفتار خواهی کرد؟آیا مرا از امید و آرزوهایی که به تو دارم محروم خواهی ساخت؟خدای من! هرگز درباره ات چنین قضاوت نخواهم کرد.من مرتکب خطا شده ام و از تو امید بخشش دارم.تورا میخوانم و امید اجابت دارم.من مستحق گذشت تو نیستم اما تو سزاوار گذشت کردنی.سزاوار این همه بردباری ات نیستم...اما تو بزرگتر از آنی که مرا به خاطر نافرمانیهای بی شمرم از خود دور کنی!خدایا!من همان خواری هستم که تو عزیزش گردانیدی.همان فقیری که بی نیازش ساختی..همان بیماری که شفایش دادی و همان خطا کاری که عذرش را پذیرفتی!من نادانی هستم که تو آگاهش کردی و آن گمراهی هستم که تو هدایتش کردی!

محبوب من!

من آن کسی هستم که در تنهایی از تو شرم نکردم و در بین جمعیت مراقب رفتار و وظیفه ام نبودم.منم آن کسی که به تو جسارت می کرد.منم آن کسی که نافرمانی خدای آسمان هارا میکرد.من آنم که شتابان به سوی گناه می دویدم.من آنم که مهلتم دادی ولی به سوی تو بازنگشتم.گناهانم را از چشم دیگران دور نگه داشتی ولی باز هم شرم نکردم.مرا از خود دور ساختی...بی توجه ماندم.چنان در مجازاتم بردباری نشان دادی که گویا هرگز خطایی نداشته ام یا تو آنرا فراموش کرده ای یا از مجازات من شرم داری!

وای بر من ای معبود من!

بنده ات را ببخش.من آن لحظه که از فرمانت سرپیچی کردم...منکر خداوندی تو نبودم.فرمان تو را بی مقدار ندانستم.خدایا!وسوسهء شیطان فریبم داد و اکنون چه کسی مرا از عذاب تو نجات خواهد داد؟و اگر رشتهء مهرت را پاره کنی به رشته محبت چه کسی چنگ زنم؟

به خداییت سوگند می خورم که هرگز پرده پوشی هایت را فراموش نخواهم کرد.اگر مرا در آتش بسوزانی...محبتت از دلم بیرون نمی رود و عشق تو را با هیچ چیز معاوضه نخواهم کرد.خدایا!دلم را پس از هدایت گمراه مساز و چراغ روشن مهرت را به تاریکی سوق مده.ای شنوای درد های دردمندم...ای محبوب ترین معبود و ای سزاوار خدایی. . .

          ( قسمتی از دعای ابو حمزه ثمالی.با اندکی تصرف.از کتاب آن نیمه ایرانی ام)


[ شنبه 90/9/26 ] [ 7:25 عصر ] [ behdooneh ] [ نظرات () ]

دلم دریا به دریا ازتماشای تومی گیرد

دلم دریاست اماازتماشای تومی گیرد

جهان زیباست امامثل مردابی که بامهتاب

جهان رنگ تماشا ازتماشای تومی گیرد

نسیم ازگیسوانت ردشد وباران تورابوسید

طبیعت سهم خودراازتماشای تو می گیرد

مگو سیاره ها بیهوده بر گردتو می گردند

که این تکرارمعنا ازتماشای تومی گیرد

توتنها ازتماشای خود ازآیینه خشنودی

دل آیینه تنهااز تماشای تو می گیرد.....


[ چهارشنبه 90/9/23 ] [ 10:15 صبح ] [ behdooneh ] [ نظرات () ]

تادید مرا گفت که خوشحالم مرد

دردی نکشید وگوهرم راهم برد

شرمنده روی ماهتم سعدی جان!

اعضای مراهمین بنی آدم خورد..دلم شکست


[ دوشنبه 90/9/21 ] [ 2:56 عصر ] [ behdooneh ] [ نظرات () ]
          

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

صفحات اختصاصی
www.lenzor.com
امکانات وب


بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 118401