سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به‌دونه
قالب وبلاگ

مجلس دهم

امشب آخرین شب عمر من است. از فردا این حیاط کوچک ، به اندازه ی یک اسب ، خلوت تر خواهد شد و من نیز این بار سنگین تن را بر زمین خواهم گذاشت.
از فردا شماتتهای مردم نیز به پایان خواهد رسید. دیگر کسی نمی تواند بگوید همسر حسین ، مادر علی اکبر ، دچار جنون شده است. ساعتها نفس در نفس ، مقابل اسب فرزند خود می نشیند و هر دو با هم اشک می ریزند. فکر نکن که من این طعنه ها ، این نگاهها و این زخم زبانها را نمی فهمم. من اگر چه اسبم اما با برترین خلایق امکان محشور بوده ام.
سگ اصحاب کهف بدان شان و منزلت رسید که می دانی. نه من ِ ولی شناس از آن سگ حقیقت طلب کمترم و نه پیامبر و زاده ی امام با آن جوانهای ابتدای راه ، قابل مقایسه اند.
آنها ابتدای راهی بوده اند که من صد سال در انتها و مقصد آن زندگی کرده ام. راستی نمی دانم چه شباهتی میان آن جوانها و این اصحاب بود. شاید غربت و مظلومیت و تنهایی ، شاید کمی قلت نفرات خدا جو در مقابل کثرت کفار و مشرکان ، شاید ....
انگار به خاطر این شباهتها بود که سر بریده ی امام بر بالای نیزه ها سوره ی کهف را تلاوت می کرد. هنوز آوای ملکوتی اش در گوشم طنین می افکند:
اَم حَسِبتَ اَنََّ اَصحابَ الکَهفِ وَ الّرقیمِ کانوُا مِن ایاتِنا عَجَبا ... اِنًّهُم فِتیةٌ آمَنوُا بِرَبِّهِم وَ رِدناهُم هُدی....

ببین لیلا! منی که قرآن را با همه عظمتش می فهمم و تشخیص می دهم و یاد می سپرم ، عاجز نیستم از دریافت چهار کلام طعنه آمیز دیگران . یک آیه از این آیه قرآن اگر بر کوه نازلی می شد، ان را می شکست و فرو می ریخت، من صد سال با آیه های مجسم زندگی کرده ام. قرآن بر پشت خودم حمل کرده ام ، چگونه از دریافت سخنان مردم عاجز باشم؟! تازه ، بسیار چیزها هست که ما می فهمیم و مردم عادی نمی فهمند. از همین ماجرای دیروز مردم چقدرش را دریافتند؟!
همین قدر که مردی سرابر بر شتر از کنار خانه لیلا می گذشته ، صدای گریه ی لیلا او را کنجکاو و پیاده کرده و فهمیده است که لیلا در غم همسر و فرزند خود شبانه روز ، می گرید، همین ! اما این ، همه ی ماجرا نبود. من آن شتر را می شناختم. اگر آن شتر در مقابل خانه زانو نمی زد و از رفتن باز نمی ایستاد ،آن سوار هم مثل بسیار سواران دیگر از مقابل خانه می گذشت و صدای گریه ی تو را در میان همهمه ی بازار و کوچه و خیابان هضم می کرد. اگر آن شتر به راه خود می رفت ، سوار ، ناچار به توقف و کند و کاو نمی شد.
من آن شتر را در کربلا دیده بودم . در سپاه دشمن بود. به هنگام ملاقات عمرسعد با امام ، او خودش را به من رساند و گفت: « می خواهم به امام پناهنده شودم.»
من به او گفتم : « در این حال و روز ، بچه های امام هم پناه ندارند. تو در همانجا که هستی سعی کن به قدر خودت کاری بکنی.»
و دیروز می گفت که کاری کارستان کرده است. چموشی کرده است ، به کسی رکاب نداده است تا اسبق بن شیث آن سوارکار تیزتک عرب و یار نزدیک ابن سعد - به مهار کردن - بر او نشسته است و او اسبق را با مغز به زمین کوفته است و شروع کرده است به دویدن و لت و پار کردن سپاه دشمن و بعد سر به بیابان گذاشته است و تا خود مدینه دویده است.
این را کدامیک از مردمی که تو را به خاطر همنشینی با من شماتت می کنند ، می توانند بفهمند. به هرحال اینها مهم نیست . مهم این است که تو توانسته ای ، بخش کوچکی از آن واقعه ی بزرگ را ، در این چند شب ، از چشمهای من بخوانی.
از آن حکایت عظیم هنوز گفتنی بسیار مانده است اما من دیگر بیش از این تاب زنده ماندن ندارم. اگر فقط آنچه را که من در راه بازگشت ، دیدم تو می دیدی بشریت را به نفرین خود می سوزاندی . چرا که حیوان ترین حیوانها هم با یک مشت زن و بچه بی پناه که داغ دیده اند ، مصیبت کشیده اند ، شهید داده اند ، سیلی خورده اند ، یتیم شده اند و به اسارت در آمده اند ، چنین جفایی را روا نمی دانند.
دیدن یکی از این مناظر و مصائب کافی است که بیننده قالب تهی کند و چشم از هستی بپوشد. ببین چه سخت جاین کرده ام من که با دیدن آنهمه درد و داغ و مصیبت ، هنوز زنده ام و بالمعاینه با تو سخن می گویم.
آنچه در این شبها با هم گفتیم و شنیدیم و گریستیم تنها یک شرح آن منظومه از آن کهکشان بی نهایت بود. یک غنچه پرپر از باغستانی عظیم و آنچه باقی مانده است، شرح تاراج تمامت گلستان است. و از آن جانسوزتر شرح شهادت باغبان است.
روزهای سختی پیش روی توست لیلا! این چند شبانه روز همه یک تمرین بود برای صبوری. باید آماده می شدی برای شنیدن اصل ماجرا ، مصیبت محبوبت ، حسین !
و این ، کار من نیست لیلا! من بار سفر بسته ام و این چند روز را هم در فراق سوارم بی عمر زیسته ام . خبر حسین را از سجاد باید پرسید. من خودم دیدم که او علی رغم بیماری ، یال خیمه را کنار زده بود و از پشت پرده ی لرزان اشک ، به تماشای عاشورا نشسته بود.

 

پایان


[ دوشنبه 91/9/6 ] [ 9:44 عصر ] [ behdooneh ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

صفحات اختصاصی
www.lenzor.com
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 118393